*دنیا بزرگ است
روسیه با پاهای کشیده یخزدهاش در آسیا و سری گرم شده در کافهها و میخانههای اروپا پیچیدهترین موقعیتهای تاریخی و ادبی را به وجود آورده است. مردمانی که برای مقابله…
این مرد عجیب
جمع کوچکی از رفقا که در تئاتر باهم آشنا شده بودیم گروهی داشتیم به نام «کارگاه نمایش میم»، هر کتابی از حوزه ادبیات و فلسفه به دست میآمد، میخوانیدم. دو…
نازک کاری روی عقاید یک دلقک
سال ۷۲ نمایشنامهای نوشتم به اسم «دلقک» سال بعدش آن را با شهرام ضرابی دوستم تمرین کردیم و با آنکه سه نفر از ۴ نفر شورای بازبینی تئاتر خراسان یعنی…
هر آدمی گرگ خودش را دارد / خروجی اضطراری
در میان حیوانات وحشی از شیر، ببر، پلنگ و … به سیرک دنیای آدمها آمدند، نعره کشیدند و دندان نشان دادند و بعد از شنیدن ضربه شلاق به زمین از…
آخرین فن استاد /یونگ اسطوره اسطوره شناس
در سالهای جوانی استاد رضا صابری به من گفت: «حسین اگر میخواهی یک خط هم نمایشنامه بنویسی هر چه از یونگ به دستت رسید، بخوان.» راستش این پند و توصیه…
کابوس های آمریکایی آرام /رقص ادی باندرن روی پل
آمریکا از همان ظهری که کریستف کلمب لنگرش را انداخت که «سر آخر به هند رسید»، خیلی از تصورات درباره این سرزمین اشتباه بود. سرریز جمعیتی که از اروپا و…
سامسا با صورت مثلثی کافکا
یک دوره فقط یک دوره از عمرم کمخوراک بودم، یعنی لقمه مثل سنگ خارا میرفت مینشست توی گلویم و عموماً هم دوست نداشت پایین برود و مسیر برعکس را طی…
وقتی آقای سارتر اعصاب آدم را رنده می کند
سارتر یا سارِتر؟ نه یا ده سالم بود که از لابهلای کتابهای دکتر شریعتی اسم سارتر را خواندم، آنهم نه سارتر که آن را سارتِر خواندم. البته کتاب دیگری نبود،…