در سرم صدا میآمد، اینجا در کتابخانه ملی در ساختمانی با راهروهای نیمهبتنی نیمهگچی، در سرم صدا میآمد. با جمعی میخواستیم گنجینههای مخازن کتابخانه ملی را ببینیم، اما صداها رهایم نمیکردند. آنهم اینجا در کتابخانه ملی که اگر حواست نباشد و لحظهای سکوت را بشکنی به تو هشدار میدهند که «هیس! اینجا کتابخانه ملی است»، در سرم صدا میآمد. صداها گنگ بودند و درهم و رشته تفکیکشان سخت بود. آسان سُر خوردیم پایین با آسانسور و دالان و راهرو دیگری را پشت سر گذاشتیم و صداها پشت سر من میآمدند. از حیاط گذشتیم با نمایی از آجر خشتی. از خاطرم میگذرد که این طراح و معمار ( آرشیتکت) نیمنگاهی به اولین بناهای ساختهشده در فلات ایران داشته است؛ زیگورات چغازنبیل. پیچیدیم از راهرو نزدیک اولین مخزن، دستهای از سواران بسیار که در تاریخ به تاخت رفتند و به تک برگشتند، از کنارم میگذرند. هرم شتابشان راهرو سرد را پر میکند. از بوی خونی که بر رکاب اسبهایشان و زنگاری که بر آهن زین و افسار ستورانشان بسته و نشسته است، فقط میتوان فهمید که از سالهای دور و از دورترین نقاط جهان میآیند، شاید سواران کوروش باشند بر دروازه بابل رسیده یا شاید مقدونیانِ تخت جمشید را سوزانده، اگر اسبشان تازی باشد و شمشیرشان هلال، مسلماناناند که از جنوب آمدهاند یا شاید مغولانی از پهنه دشت خراسان گذشته که تا اینجا یکنفس آمدهاند تا در کتابهای اسطوره و حماسه و تاریخ و حتی دیوانهای شعر بنشینند. نمیدانم شاید اینهمه آمدهاند تا در اینهمه کتاب کمین بنشینند تا در جنگی بمیرند و در هجای لغات یا بین سطور کلمات باقی بمانند. هنوز به مخزن گنجینه نرسیدهایم؛ چشمهایم را میبندم، در خیالم بوی خون میپیچد، انگار کسی «ظفرنامه تیموری» را ورق میزند؛ خون اسیران هندو از لابهلای برگهای پرنقشونگار کمالالدین بهزاد بر صفحه تاریخ میچکد.
لحظهای صدای سواران گم میشود، انگار لحظهای همه شمشیرها را زمین گذاشتهاند؛ گوشم مجال مییابد تا صدای قلمتراشها را بشنود، بوی مومِ در حال سوختن برمیخیزد و دل شب بالا میآید، در این کورسوی شب شیخالرئیس بوعلی سینا روایتگر جراحتی است که درمان کرده، «قانون» را مینویسد تا «شفا»ی مردمان باشد. عدهای ساروج زیج اصفهان را عمل میآورند تا میان خشتخشت این رصدخانه بنشیند، برای فردا روزی که عمر خیام میآید تا از هیات و کواکب عالم تقویم جلالی بسازد. بعضی مدرسه نشابور را آجرچین کرده، بعضی کاشیکاری مسجد شیخ لطفالله و… در هیاهوی صدا، بو و رنگ به تالار کتابخانه میرسیم که پژوهشگران در سکوت تحقیق میکنند؛ راهنمای ما دکتر غلامرضا امیرخانی ما را به مخزن گنجینه راهنمایی میکند و حالا گنجینه کتابخانه ملی با ردیف کتابها، تاریخ را روایت میکند.
ردیف کتابهای مقدس (عهدین قدیم و جدید) را میبینم، روایاتی از زندگی پیامبران ابراهیمی. از قاتل هابیل و خونی که از دستان قابیل پاک نشد، از دریای طوفانی نوح تا رودخانه خروشان پیش روی موسی؛ از ساز نواختن داوود و گریز روح شیطان از طالوت تا ۵ سنگی که جالوت را به خاک افکند. از غزل غزلهای سلیمان که در وصف زندگی و عشق سروده شد تا بازگشت مریم مجدلیه به دامان خدا، از دستان شفابخش عیسی ناصری که برادران ماهیگیر را شیفته، نابینا را بینا و مرده را زنده کرد تا عروج و نوید بازگشت موعود. از نامههای ایمانداران شرق تا آخرین مکاشفات یوحنا در کتابی ورق میخورد.
این گنجینه عجب گنجی است، سرت را هر سوی که بگردانی صدایی و نامهای و دفتری و کتابی از پیش چشمت میگذرد، همچون چیدمانی بههمریخته، میتوانی خطی یا خطوطی را در ذهن بسازی و نخش را بگیری و تا امروز بیایی. در ویترین گنجینه، قرآن نفیسی به چشم میخورد، صدای پر جبرئیل در گنبد دل آدمی میپیچد. ختمیمرتبت، خاتم پیامبران ندای انسان کامل را در سایه توحید که از قیود قوم و قبیله و تبار و طایفه، زمان و مکان آزاد است، به گوش هوشیاران جهان میرساند، آفاق جهان رنگ و بوی انفسی مییابد، از حرا پایین میآید و پیامآور «إقرأ» میشود، با معجزه کتاب.
در قفسههای کتاب درِ قفسها باز میشود
داشتهها و داراییهای یک ملت آنچه اندیشیده و اندیشه اوست. جهان را چطور تبیین کرده و جایگاه تبیین جهانش در کجای معرفت بشری است. خطوربط این تبیینها را باید در آثار فرهنگی بازمانده از ملتها جست. کتاب، خلص و خلاص آثار فرهنگی است و کتابخانه محصول اندیشه یک ملت است. در این مخزن اولین کتابی که میبینیم تاریخ ظفرنامه تیموری است. تیمور فرمان حمله تصرف زمینها را صادر میکند و جیغوداد و فریاد دهشت مردمانی از شمال دهلی تا جنوب بلخ و از شرق جلالآباد تا غرب شام آسمان را میگیرد.
راهنما همزمان با تورق ظفرنامه تیموری در پاسخ به پرسش عکاس گروه که میخواست بداند ساخت مخزن نفایس از چه زمانی آغاز شد، نکتهای را از تاریخ نگهداری و سیر کتابداری یادآوری میکند: «از ابتدای تأسیس کتابخانه در همان ساختمان سی تیر نسخههای خطی از چاپی جدا میشود، بعد از مدتی چاپ سنگی هم جدا میشود، بهمرور زمان مدیران آن زمان به این نتیجه میرسند که در میان چاپیها هم نسخ نفیسی وجود دارد که میشود از آنها نگهداری کرد. در ساختمان سی تیر چاپهای سنگی بود و نفایس چاپی که به زبان فارسی و لاتین تفکیک میشد. در سالهای ۷۰ نسخ خطی منتقل شد به ساختمان نیاوران. در این ساختمان کتابخانه هم این مخزنی که در آن هستیم به نسخ چاپی اختصاص داده شد و هرچه نسخ چاپی نفیس وجود دارد در ردیفی از این مخزن جا گرفته است.»
ردیفهای کتاب را نشان میدهد: «کتب اینجا حتی به تفکیک زبان هم جداسازی شدهاند، فارسی، عربی، آلمانی، روسی، فرانسوی، انگلیسی، ترکی، ایتالیایی و…»
او در جواب خبرنگاران میگوید ۲۳ هزار کتاب در این مخزن با شرایط خاص ایمنی نگهداری میشوند و تأکید میکند:«البته هر کتابی که کاغذ گلاسه و قیمتی داشته باشد نفیس نیست، نفیس تعریف دارد. مثلا این کتاب؛ رساله جهادیه از میرزا قائممقام فراهانی قدیمیترین کتاب فارسی است که در ایران چاپ شده. کتاب از این قدیمیتر هم داریم اما خارج از ایران چاپ شده است. در ایران۲۰۰ سال قبل از این کتاب، کتابی به دست ارامنه اصفهان در جلفا چاپ شده، اما فارسی نبوده. این کتاب چاپ سربی است و میدانید حروف را کنار هم قرار میدادند و چاپ میکردند. این تکنیک برای چاپ کتاب بسیار سخت بوده…»
در حال و هوای توضیح راهنما، رساله جهادیه را به دست میگیرم، اسبهای روسی شیهه میکشند و خاک گنجه، باکو، شیروان و قرهباغ را به روستای گلستان میآورند و صاحبانشان با لبخندی عهدنامه گلستان بهدست به مسکو بازمیگردند. با آنهمه لشکر و عهده و عده، تنهایی عباس میرزا در خیالم سنگینی میکند؛ با نم اشکی که بر گوشه چشم نشسته است.
«بر جمیع مسلمین و عامه مکلفین واضح و آشکار است که در این چندساله کفار روس هجوم بر بلاد مسلمین آورده، درصدد تسخیر ممالک اسلام میباشند و این مطلب بر همگی واضح و لایح است که عزت و رواج دین به استقلال دولت اسلام است.» مجملی از مضمون اجازتنامه فارسی جناب سیدالمجتهدین آقا سید علی (طاب ثراه).
کتابی دیگر که معاون کتاب سازمان اسناد و کتابخانه ملی نفیس میداند و برای ما تشریحش میکند، عجائبالمقدور فی نوائب تیمور نوشته شهابالدین ابن عربشاه است: «او با تیمور و تیموریان مخالف بود، کتابی است ضد ظفرنامه و تا توانسته پلیدیهای تیمور را شرح و بسط داده است. به دلیل اهمیتش در اروپا و به لاتین در ۱۸۰۶ میلادی چاپ میشود.»
همچنان که شهابالدین ابن عربشاه با پدر و مادر، ترک دیار میکند و بر تیمور لعن و نفرین میفرستد تا روزگاری که عجائبالمقدور فی نوائب تیمور را بنویسد، یکی از دوستان کتابی را میبیند: این کتاب طوفانالبکاء است که بیشترین چاپ را داشته. امیرخانی تأیید میکند: «کتابی است که بسیار منتشر شد در وصف مصیبت پیامبر اسلام (ص) و ائمه هدی است و تأکید دارد بر شهادت سومین امام شیعیان حسین بن علی (ع)؛ اهمیت این نسخ در قدمت است و یکی از قدیمیترین کتب چاپشده سربی و چاپی است.»
ترجمه آلمانی گلستان از سیاح و سفیر معروف آدام اولئاریوس – سفیر فریدریش سوم، دوکنشین هولشتاین به ایران – کتاب دیگری است که سیر آفاقی ادبیات فارسی را روایت میکند. ترجمه اثر نثر سعدی با نام «گلستان ایران» برای اولین بار در سال ۱۶۵۴ منتشر شد. این کتاب نخستین ترجمه یک شاهکار ادبیات فارسی به آلمانی بود که از قضای روزگار، ژرمنها آن را بسیار پسندیدند و به یکی از کتابهای محبوبشان بدل شد و اولئاریوس را مجاب کرد تا بوستان را نیز ترجمه کند. امیرخانی میگوید این نسخه نایاب است و این چاپ ۱۶۶۰ است. عطر گلهای ایران و گلستان معجزه کلمات فضای این رفتوآمد فرهنگی را پر میکند.
«سفرنامه شاردن کاملترین سفرنامهای است که یک اروپایی از ایران نوشته است». راهنمای ما وقتی در این کتابگردی، سفرنامه شاردن را مییابد در توصیفش ادامه میدهد: «زبان کتاب فرانسه است و شاردن در دوره صفویه و بعد از شاهعباس به ایران آمده است. روزهای اوج و عظمت اصفهان را میبیند و روایت میکند، این کتاب در تمامی اروپا بهسرعت رواج مییابد، به چاپهای متعدد میرسد و به غیر از پاریس در آمستردام هم به چاپ میرسد. نسخهای که ما در گنجینه داریم ترجمه کتاب به انگلیسی و چاپ لندن است به سال ۱۶۸۶. نکته جالب این است که کتاب به فاصله کوتاهی پس از نگارش به زبانهای دیگر ترجمه شده است. نقشههای بسیار مهمی دارد، راهها را کشیده و توضیح داده و از آن مهمتر به زندگی عامه مردم در ایران پرداخته است.»
صحبت که به اینجا میرسد امیرخانی تأکید میکند: «مجموعه نفیسی از سفرنامهها در گنجینه کتابخانه ملی موجود است که اعتبار و هویت ماست.»
بعد برای اثبات گفتهاش چاپ نفیس سفرنامههای «پیترو دلا واله»، سفرنامه ارزشمند «روی گونزالس کلاویخو» و آدام اولئاریوس و… را نشان میدهد. کتابهای نایابی که جهان را به ما نشان دادهاند و ما را به جهان معرفی کردهاند بسیارند، اما نکتهای که راهنمای ما بر آن تأکید دارد این است: «این کتابها همه تبدیل به نسخه دیجیتال شده و در دسترس محققان و پژوهشگران است.»
امیرخانی لختی فکر میکند و ادامه میدهد: «اینجا در این مخزن برخی از نشریات چاپشده ارزشمند هم هست، اگرچه نشریات برای خود مخزنی جدا دارند ولی نفیسترین و نایابترین چاپ روزنامههای قدیم ایرانی اینجا هم نگهداری میشوند.» همچنان که به سمت نشریات حرکت میکنیم، صدای سوارهای جنگی گم شده است. انگار هرکدام در کتابی جا خوش میکنند.
قبل از تالار نشریات ایرانی، صداهایی دیگر اوج میگیرند از رجالی که «عدالتخانه» میخواهند و «مجلس شورای ملی». شعر میگویند و حب وطن دارند. برای تحصیل به فرنگ رفتهاند و با زبانهای دیگر آشنا هستند. آیات ثلاث به استقبال مشروطه میروند و علمایی هم اجتهاد میکنند که مشروطه باید مشروعه باشد و…
حبلالمتین روزنامهنگاران آزادی است
ماجرای نشریات ماجرای دیگری است؛ به این راهرو که میپیچیم بوی نان و نوای آزادی و رنگ خون در هم میپیچد و صفحه نخست اولین نشریات را پر میکند. «حبلالمتین» همه روزنامهنگاران آزادی بود و حکومت مشروط به شروط مردم، چه حیف اما که نفخه اسرافیل تنها برای میراندن آنها دمیده شد.
روایت امیرخانی از این بخش گنجینه کتابخانه ملی اینگونه است: «کاغذ اخبار اولین روزنامهای است که چاپ میشد که به گمانم هیچ نسخهای از آن در دست نیست، اما اولین روزنامه دولت ایران که چند سالی منتشر شد وقایع اتفاقیه است که البته کتابخانه ملی آن را به شکل افست چاپ کرده. این نشریات تعریف امروز ما از روزنامه را نداشتند و بهصورت هفتهنامه یا دوهفتهنامه منتشر میشده و قیمت بالایی هم داشتهاند ـ واقعاً ۱۰ شاهی برای آن زمان زیاد بوده است ـ اما اهمیت این نشریات به سبب نقش و تأثیری است که در سیر تحول تفکر داشتهاند. نمیتوان نقش نشریات را در زمینهسازی مشروطه کتمان کرد.»
به قفسهها نگاه میکنیم و هر کس به سمت روزنامهای میرود تا تاریخ را ورق بزند. «قانون» میرزا ملکم در لندن چاپ میشد و به تهران میآمد، «شرف و شرافت» با نقاشیهای مصورالملک و صنیعالملک، «دولت تبریز»، «دولت علیه»، «حبلالمتین»، «اختر»، «صوراسرافیل»، «چهرهنما» و…
رایش سوم هم در اینجا کتاب دارد
یک مجموعه مجلد از کتابهایی از دوره رایش سوم در گنجه به چشم میخورد که با مهر «نبرد من» آغاز میشود. از راهنما میپرسیم. پاسخ او از این قرار است: «در زمان ساخت کتابخانه ملی روابط ایران و آلمان روابط حسنهای بوده و مجموعهای را فراهم میکند با ۸۰۰۰ عنوان کتاب و فهرست، این عناوین را هم بهصورت کتاب چاپشده همراه مجموعه میفرستند. البته همه کتابهای این مجموعه نفیساند اما در حوزه ایرانشناسی و… کتابهای ارزشمندی وجود دارد.»
نبرد من را میبینم و از یادم میگذرد این کتاب توهم مردی را رقم زد که نیمی از ربع مسکون را به ویرانهای با دهها میلیون کشته تبدیل کرد.
«دالی» نقاش در مخزن کتابهای چاپی
هنر، التیام درد است. اینکه در چند راهرو بخشی از تاریخ را دوره کردیم و از کشتار صدهزار نفر در یک روز مبهوت و از قتل جهانگیرخان صوراسرافیل مغموم و از قتلعام میلیونها نفر در اردوگاههای کار حیران و مات شدیم، جا داشت تا لختی و دمی با هنر مسکنی برای رنج بیابیم که آدمی با هنر به خیال، مجال جستوخیز شاعرانه و کودکانه میدهد.
تلخی روزهای اشغال که در هنگامه جنگ جهانی دوم رخ داد با مجموعه رایش سوم در گلوی ما و امیرخانی بغض شده بود. او برای شکستن این تلخی، مجموعه نقاشیهای دالی را نشان ما میدهد. و یک مجموعه که چند ماه پیش به کتابخانه ملی اهدا شده از دکتر سید عباس فاضلی اهل کتاب و فرهنگ که در سفرهای متعددی که به اروپا داشته هرچه کتاب نفیس پیدا میکرده، خریده و به ایران آورده. دکتر فاضلی چند ماه پیش کتابخانهاش را تمام و کمال به کتابخانه ملی اهدا کرد که همه در این مخزن هستند. یکی از این کتابها مجموعه سالوادر دالی است که همه صفحات دستساز آن با امضاهای خود اوست و ارزش بسیاری دارد.
کلیات سعدی ثبت در حافظه جهانی
همکارم از آثار ثبت جهانی در یونسکو میپرسد و امیرخانی جواب میدهد: «کلیات سعدی که ثبت جهانی در یونسکو شده جزء نسخههایی است که در اینجا نگهداری میشود. این کلیات در قرن هشتم منتشر شده است. البته دبیرخانه ثبت در حافظه جهانی در کتابخانه ملی است.»
تالارهای مجاور دانش
از تالارهای تخصصی مطالعه هنر و مهندسی و… میگذریم؛ محققان و دانشپژوهان و دانشجویان مشغول تحقیقاند و ما در سکوت از کنارشان میگذریم تا به مخزن بعدی برسیم. امیرخانی در مخزن علوم و فنون که میشود سکوت را شکست میگوید: «ما در کنار هر تالار یک مخزن داریم که به آن میگوییم مخزن همجوار که گنجایش این مخازن تا سقف ۲۰۰ هزار کتاب است. کتابها هم بر اساس موضوع چیده شدهاند.» به بالای سرمان اشاره میکند و میگوید: «نگاه کنید کتاببر مکانیکی هم در حال کار است. کتاب درخواستی محقق را آورده است، البته معکوس هم میشود که کتابهای عودت دادهشده را برمیگرداند به مخزن. مسیر این کتاببر سه کیلومتر در کل کتابخانه است. حالا که صحبت از امکانات کتابخانه شد این را هم اضافه کنم که سیستم اطفاء حریق کتابخانه ملی یک سیستم بسیار دقیق است که در صورت آتشسوزی بلافاصله خودکار اقدام کرده و البته هیچ زیانی هم به کتاب وارد نمیشود.» در خصوص ردهبندی کتابها معاون کتابخانه سازمان اسناد و کتابخانه ملی میگوید: «در دنیا دو نوع ردهبندی داریم یکی دیوئی که عددی و دهدهی است به این معنا که علوم را به ده قسمت تقسیم کرده است؛ علوم و معارف بشری که هرکدام از آنها به ده زیرشاخه ریز میشود. ردهبندی دیگر ردهبندی کنگره است که بر اساس ردهبندی کتابها در کنگره آمریکاست. البته دیوئی هم آمریکایی است اما ردهبندی کنگره بر اساس حروف است مثلاً Q یعنی علوم خالص (ریاضی، شیمی و…)، B یعنی ادیان و فلسفه، D یعنی تاریخ و… در مراحل بعدی هم با حروف و اعداد، دستهبندی فرعی صورت میگیرد. در کتابخانه ملی از ردهبندی کنگره استفاده میشود.
«پیایندها»ی تاریخ معاصر ایران در سرزمین نشریه
به تالار پیایندها یا نشریات میرویم. بر در و دیوار این تالار صفحه اول بسیاری از روزنامههای تاریخی تابلوعکس شده و جا خوش کرده است. پیایند را میپرسیم که از کجا آمده است، امیرخانی پاسخ میدهد: «فرهنگستان ادب و زبان فارسی این نام را انتخاب کرده، «پیآیند» یعنی پشت سر هم آمدن یا در پی هم آمدن. عربها دوریّات میگویند و فرنگیها periodical اما به هر تقدیر این بخش آرشیو و نگهداری نشریات اعم از روزنامه و هفتهنامه و ماهنامه و هر نوع نشریه است. هر نشریهای که در ایران چاپ میشود همکاران ما گردآوری میکنند و بعد آن را برای حفظ و نگهداری مجلد میکنند. بعد از این مرحله مجلدها به مخزن فرستاده میشود. حتی نشریات دانشجویی هم اینجا گردآوری و نگهداری میشود که کار سختی است. بخشی هم گردآوری نشریات فارسی خارج از کشور است که آن هم کاری زمانبر و دشوار است.
مخزن همجوار تالار پیایندها خزانه تاریخ معاصر است. روزنامههایی از جبهههای مختلف ایران که امروز دیگر بدون صفبندی فقط بر اساس تاریخ و اسم و قواعد در قفسههای ریلی کنار هم نشستهاند. مصدقیها و جبهه ملیها در کنار سلطنتطلبها، فدائیان اسلام و فدائیان خلق؛ روزنامهای که صفحه و تیتر یک آن امیری از امرای ارتش شاهنشاهی کودتا را انقلاب شاه و ملت خوانده است و روزنامهای که با هزار زبان بیزبانی از پیر احمدآباد مستوفی حرف به میان آورده و انقلاب شاه و ملت را کودتا نامیده است. نشریات زرد و فکاهی و خواندنی، علمی و پژوهشی و ادبی تاریخ معاصر را روایت میکنند. چه سردبیرش احمد شاملو باشد چه هشترودی چه علیاصغر امیرانی چه مصباحزاده و چه عباس مسعودی و…
امیرخانی میگوید: «اینجا سه مخزن داریم و جمعآوری این روزنامهها بینظیر است، درصد زیادی از این کار را از میان انبوهی روزنامه که مثل بار آجر روی هم تلنبار شده بود، دوستان و همکاران ما استخراج، دستهبندی و مجلد کردهاند. نشریاتی که حتی یک شماره آن در هیچ آرشیوی نیست یا در هیچ منبعی به آن اشاره نشده است، اینجا گردآوریشده.»
مخزن دیگری که میان سایر مخازن همچون خطی و کتابهای درسی و پایاننامهها به آن سر میزنیم مخزن غیر مکتوب یا منابع غیر کتابی است؛ مجموعهای از همه آنچه حافظه یک قوم با آن یادآوری میشود. از گرامافون و عکس و پوستر و کارتپستال تا نقشهها و اسناد کاغذی و نوار کاست و مجسمهها و نقاشیها و پاکت و پرچم و اسباببازی و پازل و میکروفیلم و حتی گیمها و بازیهای تازهتر… مسئول این مخزن میگوید ۶۰ نوع منبع غیر کتاب اینجا نگهداری میشود. راستش را بخواهید این مخزن دنیایی است. هرکدام از دوستان به سمت قفسهای میرود، عکاس از دیدن نگاتیوها و عکسها حیران میشود، دوستی نقشه شهرها و میدانهای جدید جذبش میکند. یکی پوسترهای اول انقلاب را رصد میکند و… در این میان چمدانی به چشم میآید پر از عکس و طرح و یادگاری از دورهای که کسی جمعآوری کرده است.
همانطور که با شوق و خستگی این مخزن را میچرخیم، هرچه به چشم میآید چیزی از دورانی که در آن زندگی کردهام مرور میشود، چهره سخنرانی وضوح مییابد که حسین را وارث آدم میداند، حسینیه ارشاد و دکتر شریعتی میرود به تصویر گروه سرودی که در فرودگاه مهرآباد میخوانند: خمینی ای امام خمینی ای امام ای مجاهد ای مظهر شرف… شعارهای روی دیوارها (که البته مجموعه شعارهای دیوارنویسیشده یک مجموعه غنی عکس در این آرشیو است)، تشییع جنازه هممحلهایم را یاد میآورم که پیکرش کفن نداشت و هواپیمایی که سقوط کرد، رئیسجمهوری که برای رأی دادن به او در صفهای طولانی ماندیم و روزگاری که طعم تحریم را چشیدیم و…
امیرخانی که نصف روز را با ما بوده و نشانههای بخشهای مهمی از تاریخ را برای ما و با ما ورق زده است میگوید: «یادتان باشد برای حفظ اینهمه تاریخ سالها و سالها زحمتکشیده شده حداقل برای کتابخانه ملی هشتاد سال تلاش شده است. اگر دورههایی بیتوجهی شد و بعضی از متخصصان از کتابخانه حذف یا بازنشسته شدند در بقیه دورهها دلسوزترین متخصصان برای حذف و گردآوری این مجموعه زحمتکشیدهاند.»
این کتابگردی تمام شده است و هر کدام به راه خودمان میرویم. باورم نمیشد در نصف روز به ادراکی از تاریخ، از اولین سواران تا آخرین شهیدان برسم؛ تجربهای که تنها با حفظ یک کتابخانه (که امروز هشتادمین سالگرد آن است) مقدور میشود.
حسین قره/ منتشر شده در فصلنامه شیرازه کتابخانه ملی در گرامیداشت هشتادمین سالگرد تاسیس