نمایش انتقال نوع زیست بشری از نسلی به نسل دیگر است. مختصر بگوییم اگر نبودند گروه نقالان یا گوسانها دست فردوسی بزرگ برای روایت خالی و بازروایت شاهنامه در جامعه ایران و بهتبع آن حفظ زبان فارسی دچار آسیب میشد. اگر تعزیه نبود، نوع نگاه عامه ایرانیان به واقعه عاشورا گم میشد، موسیقی ردیف دستگاهی اگر نگوییم از میان میرفت، تضعیف میشد. همینطور میتوانیم به نمایش در یونان، هند و ژاپن نگاه کنیم. شورش و عصیان یونانیان در برابر زئوس در نمایشهایشان باقی ماند، احترام هندوها به بیشمار خدایانشان در کاتاکالی حفظ شد، زنگ معابد اسرارآمیز ژاپنی در نمایش نو ادامه یافت.
تئاتر مدرن ایران اما برای انتقال تجربه نسلی به اختلال گرفتار شد. یکسو نمایشنامه نویسان ایرانی همچون نصیریان، بیضایی، رادی، ساعدی و… در مواجهه با سیل ویرانگر تئاتر غرب در جستجوی زبان نمایش ایرانی بودند و به دنبال کشف راهی تازه قلم میزدند. گروههایی برای انتقال این تجربه پایکار آمدند. سوی دیگرکسانی بودند که تجربههای بشری را در قالب نمایشنامه خارجی ترجمهشده اجرا میکردند. هر دو گروه تأثیر بسزایی در رشد و اعتلا تئاتر ایران داشتهاند. گروههایی که آموزش و توانمندسازی و تربیت نویسندگان، بازیگران و کارگردانان را به عهده داشته و از میان این گروهها ستارههای هنر بیرون آمدند، گروههایی چون جامعه باربد، نکیسا، گروه هنر ملی، آناهیتا، کوچه، پیاده، کارگاه نمایش و بسیاری دیگر که میشود بهتفصیل اثرگذاری هرکدام از آنها را بررسی کرد. جریانی که سینمای روشنفکری ایران را هم تحت تأثیر قرارداد و از دل همین آثار و همین نامها بهترین کارهای قبل از انقلاب ساخته شد و در مقابل بدنه سینما که با کلاهمخملی، پاشنه تخممرغی، عربدهکش و چاقوکشی پرشده بود، ایستاد و آبرویی برای هنر خرید و نشان داد که تنها تجربه بشری ما در آن دوره فقط کلاهمخملیها نیستند با مسائل خرد و بیمایهشان.
یکی از آسیبهایی که موجب اختلال شد آن بود که گروههای تئاتر ایرانی دولت مستعجل بودند و عمرشان از دو دهه نگذشت. یکی از گروههای بسیار تأثیرگذار تئاتر، گروه تئاتر ملی بود که بیضایی، نصیریان، جوانمرد، والی، کسبیان، محمود دولتآبادی، سرکیسیان و چه بسیار نامها در آن بودند، نیز عمری کوتاه داشت. یکی از دلایل عمر کوتاه، نوپا بودن تئاتر با این سیاق در ایران است. دومین عارضه که ایرانیان در سیاست نیز گرفتار آن بودند انشقاق و منفک شدن آدمها از گروه بود. سومین و اصلیترین دلیل، تیغ تحولات اجتماعی و نگاه ایدئولوژیک به هنر بود که سهم بسزایی در اضمحلال گروهها داشت، گروههایی که میتوانستند زبان و جان تازه به تئاتر ایران داده و روایتی درخشان بسازند، زیر تیغ سانسور در اتاقهای عمل نظارت جان دادند. هنرمندان تیغ سانسور سیستم نظارت را با طعم توقیف و ممنوعیت چشیدند. بعد از انقلاب نیز هنرمندان به سد نگاه ایدئولوژیک و تنگ مدیران سالهای اول انقلاب خوردند که دیواری پیش پای هنرشان کشیدند.
افسوس آنجاست که این گروهها و آدمها دنبال ساخت تجربهای ایرانی از هنر نمایش بودند. بیضایی در گوشه گوشه ایران میگشت تا آیینی را بیابد و بر بستر آن نمایشنامهای خلق کند مرتبط با جهان امروز. رادی از میان آدمهایی که پیرامون خود دیده بود، روایت ساخت. دکتر ساعدی در گشتزنیهایش در میان روستاها که برای درمان بیماران و مبتلایان به تراخم و سفلیس میرفت، از میان خون و درد، گاوی را دید و مشت حسنی که باید روایت میشد.(حتماً میدانید که گاو اول بر صحنه سنگلج به کارگردانی جعفر والی اجرا شد.) صابری و دانشور در مشهد تعزیه را در روایت رامرودیها تجربه کرده به صحنه آوردند. این دفتر پایان ندارد چراکه هنوز اسامیای چون نوشین و اسکویی و… و کاری که کردند را نگفتهایم.
نقطه پایانی که روی این شروع طوفانی نسل دوم تئاتر گذاشته شد، حاصلی نداشت بهجز آمدن بر سر خط. همه دوباره چرخ را اختراع کردند. تجربهای منتقل نشد حافظهای باقی نماند. با تمام تلاش این نسل اما نمایش آنها به پرده آخر نرسیده تمام شد. هرچند وقتی نگاه ایدئولوژیک و خصمانه فرونشست تعدادی دوباره به صحنه برگشتند. مرزبان کارهای رادی را اجرا کرد و حتی بیضایی فرصت یافت تا سه اثر را به صحنه بیاورد؛ اما آن تجربه بزرگ از تئاتر خصوصی و دولتی منقطع شد.
مقصودم از این یادآوری چیز دیگری بود. حالا که تئاتر خصوصی در تهران و بعضی از شهرستانها سرپاست وقت آن است که گروههای مستعد تجربههای خود را ثبت کنند. گروهها و تئاترهای خصوصی افقهای ۵۰ ساله برای خود ببینند و در این افق برنامه کوتاه و میان و بلندمدت بنویسند. تئاتر یکی از راههای انتقال تجربه زیست بشری است. تئاتر حافظه بشر است اهمیت این مهم را دریابید و یادتان باشد شما باید راویان زندگی ملتی باشید که در پیچ تاریخ گرفتار است.
تئاتر؛ حافظه بشری و زندگی در پیچ تاریخ
پاسخ دهید