صبح دوشنبه چراغ اکثر صحنههای برادوی خاموشاند؛ (درست مثل صبح شبنههای تئاتر ایران) اما ستارههای تئاتر ترجیح دادند بهجای استراحت، سر میز «صبحانهی کاری برادوی» مجلهی «ورایتی» دور هم جمع شوند و با چاشنی شوخطبعی، موسیقی و وعدهی یک فصل هیجانانگیز گفتوگو کنند و از برنامههای حال و آینده حرف بزنند. در این هفته برنامهی «صبحانهی کاری برادوی» میزبان چهرههای برجستهی تئاترهای پاییزی نیویورک بود.
میزبان و مجری برنامه، «ایتن اسلیتر»، با طنازی گفت: «یک شوخی فوقالعاده در مورد اسم این صبحانه دارم… فقط مشکلش این است که هفت سال طول کشیده و هنوز بودجه آن تامین نشده است! شاید فصل بعد این جواب داد.»
او سپس از مهمانان برنامه که در سالن حاضر بودند تشکر کرد و ادامه داد: «چه جامعهی شگفتانگیزی داریم؛ آدمهایی که وقت و انرژیشان را ـ چه با دستمزد، چه بدون آن ـ صرف خلق هنری میکنند که با مردم حرف بزنند. از ورایتی هم متشکرم که جایی برای خوردن صبحانه فراهم کرده، بدون آنکه کسی مجبور شود قبض را پرداخت کند!»

همهی حرکات اسب
نخستین معرفی به گروه نمایش «شطرنج» اختصاص داشت؛ نمایشی دربارهی رقابت دو استاد بزرگ شطرنج در اوج جنگ سرد.
«لیا میشل» که نقش اصلی را بازی میکند، به شوخی گفت: «الان دارم کتاب «شطرنج برای احمقها» را میخوانم، آن هم با دو تا بچه، هر لحظهای که بتوانم چند صفحهای بخوانم غنیمت است!»
میشل در واکنش به شایعه که در فضای مجازی دست به دست میشود و که او بی سواد است؛ جواب داد: «فقط لطفاً سربه سرم نذارید و این جوکها نخوانید، من روی این کار وقت گذاشتم در نمایش از اصطلاحات شطرنج زیادی استفاده می کنم و باید درست اداشان کنم! پس بلدم، فقط از من خواهید که شطرنج هم بازی کنم.»
او با تأکید بر دشواری احیای این اثر گفت: «بازسازی همیشه تاریخ خودش را دارد ـ گاهی دوستداشتنی، گاهی دردسرساز. اما گاهی زمان درست، مکان درست و تیم درست کنار هم قرار میگیرند و جادو اتفاق میافتد.»
جالب اینکه همزمان با بازگشت او به برادوی، همدورهایهایش از سریال «گلی» هم روی صحنه هستند؛ «جاناتان گروف» با «درست بهموقع» و «دارن کریس» با «شاید پایان خوش». میشل درباره این اتفاق گفت: من سالهاست که همزمان با جاناتان در برادوی نبودهام، بنابراین بسیار هیجانزدهایم. من، جاناتان و دارن با هم در ارتباط هستیم؛ اما قرار است با یک کار جدید دوباره دور هم جمع شویم.»

بیل و تد، فلسفیتر از همیشه
در ظاهر، فاصلهی زیادی میان «بیل و تد»های دههی هشتادی و دو ولگرد درماندهی نمایش «در انتظار گودو» وجود دارد. اما «کیانو ریوز» و «الکس وینتر» میگویند همان دوستی قدیمیشان حالا به عمق کار صحنهایشان معنا داده است.
وینتر توضیح میدهد: «کارگردان ما، جیمی لوید، فکر میکرد ارتباط واقعی میان من و کیانو به رابطهی دو شخصیت بکت نزدیک است. حق داشت؛ آن تاریخ مشترک حس طبیعی عجیبی به نمایش بخشیده.»
و وقتی از ریوز پرسیدند آیا پس از پایان اجرای برادوی در سال ۲۰۲۶ ممکن است «بیل و تد ۴» ساخته شود، بدون مکث پاسخ داد: «بله، بله!»
شاید قرار است آن دو رفیق سادهدل یک بار دیگر سفر در زمان را تجربه کنند — فقط این بار شاید با کمی اگزیستانسیالیسم بیشتر!
ملکهای فراتر از زرقوبرق
«کریستین چنووث»، بازیگر و خوانندهی محبوب، در نمایش موزیکال «ملکهی ورسای» نقش «جکی سیگل» را بر عهده دارد؛ زنی از دل یکی از مجللترین عمارتهای آمریکا. او میگوید برخورد نزدیکش با سوژهی واقعی داستان، نگاهش را دگرگون کرده است.
«در ذهنم جکی را فقط از طریق ظاهرش قضاوت کرده بودم. اما وقتی با او قرار گذاشتم، مهربانیاش غافلگیرم کرد. لباسی پوشیده بود که از آن خوشم آمد، و همان شب لباس را برایم فرستاد! فهمیدم پشت تمام زرقوبرقش زنی صادق و حتی خجالتی پنهان است.»
آهنگساز اثر، «استیون شوارتز»، هم از واکنش جکی نسبت به نمایش زندگیاش گفت:
«بیشتر آدمها حاضر نمیشوند کسی بدون اجازهشان زندگیشان را صحنهپردازی کند؛ آن هم با بخشهایی تخیلی. شجاعت بزرگی میخواهد که بگویی: حتماً، برو بسازش.»
بیشتر بخوانید:
اکبر زنجانپور: من هیچ نقشی در انتخاب دبیر جشنواره تئاتر فجر نداشتهام
محمدرضا خاکی: از شرایط تئاتر خسته شدهام؛ انتقاد از مدیران بیبرنامه
وقتی تاریخ دوباره تکرار میشود
نمایش موزیکال «رِگتایم» با داستانی در آغاز قرن بیستم، بعد از سه دهه بازگشته است، اما مضمونش امروز بیش از هر زمان دیگری طنین دارد؛ نژاد، مهاجرت و شکاف سیاسی.
«جان کلی سوم»، بازیگر نقش «بوکر تی. واشنگتن»، میگوید: «بعضی چیزها تغییر نمیکنند. گاهی سیستمها از مردم عمر طولانیتری دارند. اما نمایش به ما یادآوری میکند که هنوز میتوانیم مسیر را اصلاح کنیم.»
کارگردان «لیر دِبسونِت» هم از نیاز به تماس انسانی گفت که این روزها کمتر حس میشود: «در زمانی زندگی میکنیم که خستهایم و کمتر احساس میکنیم. تئاتر فرصتی است برای تجربهی دوبارهی احساس، برای لمس همدلی در یک فضای جمعی. شاید همین چیزی باشد که همهمان دنبالش میگردیم.»
نویسنده: ربکا روبین و برنت لانگ
منبع: ورایتی
ترجمه: موزاییک فرهنگ