«گناهکاران» آخرین اثر فرامرز قریبیان در مقام کارگردان که در اولین روز جشنواره به نمایش درآمد ، کاری جنایی و درگیر قتلهای زنجیره ای است اما این اثر اسیر انتقال پیام است آن قدر که قواعد گونه ساخت و قصه گویی را به کناری گذاشته است . گناهکاران همچنین در دوگانگی لحن و فضای فرنگی و ایرانی دچار آسیب است .
قتلی اتفاق افتاده و جسد دختری در خیابان پیدا شده است ، سرگردی سالخورده (قریبیان ) که خشونتی ذاتی در برخورد با متهمان دارد مأمور پرونده میشود، اداره آگاهی سرگرد جوانی ( رامبد جوان ) را موظف میکنند همراه او باشد تا بتواند مدرکی دال بر خشونت رفتاری سرگرد پیدا کرده و در ازای این خدمت به مافوق ، ترفیع درجه بگیرد. سرگرد جوان البته خواستگار جدی دختر بوده است اگرچه درخواستش رد شده و به جز پدر دختر کس دیگری نمیداند . این هر دو کارشان را شروع میکند . دختر در شبکهای از فساد مالی و منکراتی گیر افتاده است به دنبال تلکه کردن این وآن بوده است و شاهدان و متهمان که احتمال دارد در قتل او نقش داشته باشند یک به یک کشته میشوند . اما قاتل این قصه سرگرد جوان است در نهایت ترفیع درجه میگیرد و قریبیان که به نقش او در قتل ها پی برده،اما نمی تواند اثبات کند و پشت درها میماند.
این قصه فیلم است حالا بگوییم چرا فیلم اسیر انتقال پیام است تا بطن رویدادها . یک نکته را اشاره کنم و آن اینکه در پلانی از فیلم قریبیان مخاطبان را به هفت دیوید فینچر ارجاع میدهد . لحظه ای که برد پیت به دنبال کوین اسپیسی است . گذرا است لحظه، که علاقه کارگردان و همچنین شاید سیاق خود را نشان میدهد . ماجرا این جاست با این که علیالظاهر قتلها تنها انتقام نیستند، بلکه هرکدام به دلیل گناه و فسادی که کردهاند به قتل میرسند در عین حال اولین پرسش مخاطب این است که از شش کشته ( دختر ، عاشق جوانش ، دوستش ، صاحب شرکت ، صاحب رستوران و پدر دختر ) جز یکی دو نفر مستحق این مجازات خونین نیستند . مثلاً جوان بی پولی که عاشق آسمان شده و به دلیل نداشتن پول از طرف دختر طرد میشود؛ چرا باید در آتش بسوزد . او نقشی در انحراف زن نداشت . به واقع او خود یک قربانی اجتماع است . یا دوست آسمان؛ او نقشی کمرنگ در زندگی آسمان بازی کرد ، او تنها گفته بود که زنی با شرایط آسمان بهتر است با یک مرد جاافتاده که اعتباری هم دارد ازدواج کند تا با یک پسر جوان عاشق پیشه . از طرفی دیگر هیچ چیز ما را به این نکته نمیرساند که چرا سرگرد جوان دست به این کشتار میزند ، آیا چیزی او را تحت تأثیر قرار داده ، آیا جذب دیدگاه تازه شده . حتی ناکامی عشقیاش هم آن قدرها برجسته نیست . به عنوان مثال میگویم در هفت آن دو کارآگاه رد «جان دو » قاتل زنجیره ای را از کتاب خانه اصلی شهر میزنند . یعنی اتفاقی برای خارج شدن مسیر زندگی کسی که دست به قتل میزند ، افتاده است . دیدن خانه او که انباری است از فیش برداریهای کتابهای متعدد و کار کردن و مطالعه به روی آدمها، قربانیان و… مخاطب را قانع میکند که او میتواند قاتلی باشد زنجیره ای ، اما سرگرد جوان به جز آن صبح که در کافه ای نشسته است و تنها یک دیالوگ میگوید : من با این آدمهای الکی خوش فرق دارم .( نقل به مضمون ) چیز دیگری نمی گوید یا نشان نمی دهد که مخاطب قانع شود که او تبدیل به قاتل رنجیره ای شده است . این است که نویسنده میخواسته این آدمها توسط سرگرد جوان کشته شوند بدون اینکه جهان واقعی اثر ما را به این سمت هدایت کند ، به اجبار و بدون منطق روایی اثر نویسنده ما را به آنجایی که میخواهد میکشاند .
نکته دوم اینکه اگر کاراگاهی ( خود قریبیان ) صبح یا ظهر کله پاچه و مغز و زبان بخورد ، اثر ایرانی میشود . در حالی که بسیاری از رفتارهای شخصیت آن را از واقعیت یک کاراگاه ایرانی اداره آگاهی دور میکند و به مشابه های دهه های قبل اروپایی نزدیک میکند . نوع و جنس کلماتی که بین هر دو رد و بدل میشود ، حتی شخصیتهای بد در رفتارشان با هم، حتی وکیل خانم و آقای القائیان ( مرد متهم به فساد مالی و همسرش ) تنها آدمی که کمی ایرانی است در شخصیتش و لحنش آن قدر اغراق می شود که او سریعاً به سمت لمپنیزم و فیلم فارسی میرود (مرد رستورانچی با بازی رضا رویگری ) .این اتفاق این لحن آن قدر اغراق شده حتی طراح لباس هم گرفتار آن میشود . اکثر شخصیتها که از قضا پلیس هستند در همه صحنهها پالتو تنشان است. این اتفاق در صحنه گورستان متجلی می شود، از سوی رنگهای طبیعی گرم محیط واقعی در پست زمینه دیده می شود از سوی دیگر جمیع پلیسها با پالتوهایشان ایستادهاند و با محیط اتفاق صحنه در تعارض هستند . این پالتوها برای اروپای بارانی شاید معنی بدهد ولی برای تهران تقریباً خشک چندان جوابگو نیست . نکته دیگر اینکه در آن کارهای فرنگی این ژانر یا گونه ساخت ، حتماً نویسنده به خلوت کارآگاه نزدیک میشود زندگی فردی و شخصی به شخصیت زاویه میدهد ، در حالی که این الگو خوب در این اثر مفقود است و نویسنده سری به زندگی شخصی کارآگاهانش نمیزند ، آدمها خلوتی ندارند همیشه در حال بازجویی هستند لحظه ای هم برای فکر کردن نمیگذارند .
خارج از این نکات در متن و گاه اجرا، قریبیان در قاب بندی، نظم و پیوستگی را رعایت میکند که از نقاط قوت فیلم است .
قریبیان کارگردان غریبه با واقعیت
پاسخ دهید