رابینسون کرزوئه که در جشنواره تئاتر فجر و در تالار قشقایی اجرا شد از یک امر رنج میبرد و آن اینکه تکلیف بازنویس ایرانی اثر بر اساس رمان رابینسون کرزوئه با خود و آنچه میخواهد به مخاطب انتقال دهد مشخص نبود.برای این که این گفته در ابهام باقی نماند و به سیاق برخی نقدها حرف کلی نباشد، سعی میکنم با مصداقهایی از اجرا، این گزاره را وضوح بیشتری بدهم. اول به اصل اثر سری میزنیم؛رابینسون کرزوئه رمانی است نوشته «دانیل دفو» انگلیسی که در ۱۷۱۹ منتشر شده است و قصه آن از این قرار است که مردی با نام اصلی رمان در سالهای که تجار و دریانوردان اروپایی رویای کشف بازارهای تازه و به عبارت بهتر استعمار و غارت دیگران را در سر دارند، به سمتی راه میافتد، اما بر اثر طوفانی کشتی شکسته شده و از جزیرهای متروک سر درمی آورد. در آن جزیره ۲۸ سال زندگی کرده و سرانجام با بومی که از دست دیگر بومیان نجات داده و نامش را جمعه گذاشته است (منظور از جمعه Friday است که البته میداند ریشه لغوی روزهای هفته اروپاییان یونانی است و این Friday در اصل Frigg» s day بوده است و Frigg در انگلیسی نزدیک به معنی خدا یا خدایان آسمان است و از آنجایی که روزهای دیگر هفته نیز اشاره به یکی از خدایان یونانی یا رمی و یا انگلیسی میکند احتمالاً نویسنده برای انتخاب نام جمعه برای آن جوان بومی سیاه، کنایتی دارد.) به سرزمین مادریاش باز میگردد.این اثر با پرداختن به جزئیات بسیار سعی در موشکافی تنهایی انسان دارد و از طرف دیگر دفو روحیه انسان هم عصر خود را که ابزارساز است و در نتیجه آن به طبیعت استیلا مییابد و این استیلا به طبیعت به او ثروت و قدرت میدهد تا بر همنوعان خود نیز چیره شود را به خوبی نشان میدهد. بسیاری از فلاسفه نیز به این اثر توجه کرده و آن را تحلیل کردهاند. دراماتورژ ایرانی (حمیدرضا نعیمی) اما از بین همه امکانهای که در این اثر هست که میتوان از آن به تنهایی انسان، (به عنوان موجودی که در عالم هستی به این شناخت رسیده است که موجود دیگری نیست تا با او هم سخن شود و در واقع امر دیالوگ بین انسان و فرا انسان و غیر انسان اتفاق نمیافتد.) ابزارساز و تولیدگر بودن انسان، بررسی امر اخلاق فردی و امر اخلاق اجتماعی، استعمارگری (اصلاً نگاه کرزوئه به جزیره این گونه است که چون برای کسی نیست برای من است، همین نگاه سفیدپوستان پرتغالی همراه کریستف کلمب بود که منجر شد تمدنهای قدیمی و بزرگ سرخ پوستان نابود شود و ماجراهای مفصلی که میدانید از جنگها و… همان نگاهی که همه جهان گمراهاند یا بردهاند و فقط سفیدان رستگارند.) اشاره کرد، دست شسته است. از اصل اثر بسیار تأویل میتوان داشت، اما نویسنده ایرانی یا بهتر است بگوییم دراماتورژ ایرانی به دنبال ارایه تأویلی از این اثر نیست. مخاطب سر هرکدام از پازلهای تأویل را که میگیرید، نویسنده آن را دنبال نکرده و به پایان نمیرساند. نویسنده اثر را به فصلهای متعدد تقسیم میکند که نه در خود به نتیجه میرسند و نه در فصلهای بعد تکمیل میشوند. به نظر میرسد نویسنده بیشتر دل در گروی اجرا داشته و سیاق اجرا و ارتباط با مخاطب از جنس طنز بیشتر برایش جذابیت داشته است تا هر چیز دیگری، اما همین کار را هم به فرجام نمیرساند یعنی اگر قرار است به کرزوئه (به تنهایی اش، ابزارساز بودنش و…) بخندیم هم آن قدر اصرار نمیشود که مخاطب مطمئن باشد که قرار است یک نمایش کمدی ببیند. این سردرگمی باعث میشود تا حرف جدی ای اگر نویسنده دارد در لایه طنز و کمدی گم شود و لحظات و موقعیتهای کمدی با حرف جدی دود شده و به هوا برود. این لحظات سردرگم در نهایت به پایان نمایش میرسد، جایی که در اصل داستان رابینسون با جمعه از جزیره میروند اما دراماتورژ ایرانی رابینسون را در جزیره نگه میدارد و نمایش را (نقل به مضمون) با این کلام به پایان میبرد که «چون تنها هستم وحشتناکم» درحالیکه ما هیچ وحشتناکی را در این مسیر از او ندیدم که به این ایمان برسیم که انسان تنها انسان وحشتناک است، بلکه با این اجرا به این نتیجه رسیدیم که انسان تنها بامزه و شوخ است.اما درباره اجرا باید گفت که کارگردان میلاد نیک آبادی با ابزارهای متحرک (اکساسوار) که با طنابهای کنفی پوشانده شد بود مخاطب را به تصاویری که از جزیرههای دورافتاده دارد، نزدیک کرد. او از ابزارها در خلق لحظات، خوب استفاده کرده بود مثلاً لحظهای که جنازه ملوان مرده را دریا به ساحل فرستاد، لحظهای که کشتی در حال آرامش قبل از طوفان بود و بعد تکه تکه شدن کشتی. اما کارگردان از آنجایی که ابزار را ساخته بود میخواست تا پایان نمایش از آن استفاده کند، درحالیکه از نیمه دو نمایش یعنی از لحظه پیدا شدن جمعه که کرزوئه به سکون فکری رسیده بود دیگر نیاز به این همه جابجایی نبود. کارگردان در هدایت بازیگران نیز برای القا فضای نمایش و خلق کمدی موقعیت کار خودش با توجه به ایده درست انجام داده بود.این نمایش را بهرام افشاری، مجید نوروزی، علی حسینزاده، احمد جواهری و مهرداد خانی بازی کردند.
رابینسون کرزوئه با دراماتورژی سرگردان
پاسخ دهید