بایگانی برچسب: داستان، حسین قره، تابستان

اطلاعیه‌ برای فرد گمشده

نور آفتاب با سایه چارچوب دو لت پنجره، نیمه‌ی هلال، تا و آهار پرده، خیال پریشان‌خاطر گلدان گندمی و مفصل‌های شکسته و دوباره جوش‌خورده شمعدانی، کشدار افتاده بود روی میز صبحانه، کف سرامیک آشپزخانه، یک خط نصف و نیمه از گاز که سایه سقف و دیوار محدودش کرده بود و یک‌کف‌دست سفیدی برف یخچال که در انتهای مثلث پنجره گیر افتاده بود.

این داستان را می‌توانید اینجا بشنوید

ادامه‌ی خواندن