هفتهنامه کرگدن روزنامه اعتماد
استادی داشتم خدایش رحمت کند به نام آقای دادار ، لیسانسیه زبان فرانسه بود از پاریس و با موی سفید شدهاش در مشهد به ما ادبیات فارسی درس می داد. از میان انبوه خاطراتی که برای ما تعریف می کرد یکیاش این بود که در ایام تحصیل ، همکلاسی ای داشته یونانی تبار که هیچ سلام آقای دادار ما را علیک نمی گفته و هرچه از سر مهر و عطوفت با او سخن می رانده آن یار دلنواز به عتاب و خشونت پاسخ می داده . تا اینکه او را در گوشه و زاویه ای به تنگنا می اندازد و معذوریت که : « برادر من ، اگر خطایی سرزده بگو جبران کنم وگرنه این هم پشت چشم نازک کردن و بی محلی چرا ؟» آقازاده آتنی سفره دلش باز می شود که : « من از شما ایرانی ها بابت جنگ های ایران و یونان دل چرکینم و کوروش تان آن جور و خشایارشاتان این جور و آتن را با همه زیبایی به آتش کشیدید و چه و چه … » آقای دادار ما هم جواب داده بود : « اخوی! قصه می بافی، با کاری که اسکندر کرد نه که بی حساب که تازه ما باید طلب کار شما باشیم و…» دعوا بالا گرفته بود که استاد ما به خودش نهیب می زند که ۲۵۰۰ سالی از واقعه مورد نظر گذشته است و الان دقیقا دعوا برسر چیست ؟ مخلص کلام اینکه ما کجا گم شده ایم . ادامهی خواندن