بایگانی ماهیانه: نوامبر 2015

شمشیر سامورایی هانزو روی تاندن صلیبی

هفته نامه کرگدنهفته نامه کرگدن روزنامه اعتماد

راستش را بخواهید اصلا چیزیمان نبود. سرحال و قبراق بودیم؛ هم خودم، هم والده بچه ها. فشارخون بنده همیشه یازده روی هفت بود. عیال هم دیگر از دست ما به فغان می آمد، فشارش می رفت نه روی شش. یکبار حتی وسط دعوا بنده برای مظلوم نمایی هم که شده، دستگاه فشار سنج را آوردم، دیدم نه بابا، خبری هم نیست؛ انگار وسط آن جار و منجر یکی داشته توی قلبمان، به قول ما مشهدی ها، القشتک می زده؛ یعنی بشکن زنان برای خودش خوش بوده. البته خود همین ماجرا دوباره دعوا را اوج داد و از آن طرف، خانم از حال رفت. زودی فشارخونش را گرفتیم دیدیم ای بابا، نه روی شش حتی نخواسته بشود؛ نه روی هشت لااقل یک خطری، یک تهدیدی،هیچی. خلاصه دیدیم در جنگ طرفی نبستیم، روی نوار صلح قدم زدیم. ادامه‌ی خواندن

کتاب اول با دسر کیک بادمجان

هفته نامه کرگدنهفته نامه کرگدن روزنامه اعتماد
روزی خدمت استادی جهت تلمذ و عرض ارادت و خاکساری دو زانو نشسته بودم چشم از دهانش برنمی داشتم که مبادا نغزی و مغزی بگوید که از دستم برود. اما پیشتر از این لحظه و برای اینکه حسابی شیرین عسل باشم – به خیال خود البته – نیم ساعتی زودتر از همه شاگردان به خانه استاد رسیده واز حیاط مختصر رد شده و در زیرزمین دیدم ای بابا چه می بینی از ما شیرین تر و عسل تر فراوان و جمعیت نسوان و ذکور سیبل در سیبل و مقنعه در مقنعه نشسته اند تا استاد تشریف بیاورند تا درس شروع شود. شاگردان پراکنده و در گعده های دوتایی و چندتایی در گفتگوهای بی در و پیکر قبل از شروع کلاس غرق بودند که الکی مثلا «بله هوا خوب است » ، «اگر باران می زد البته یک طور دیگر می شد» ،« بنده پاییز را دوست دارم » ،«اتفاقا بنده هم پاییز را دوست دارم» ادامه‌ی خواندن