خبرآنلاین :حسین قره دوره نوجوانی من از استخوان خورد کرده های تئاتر مشهد چند نفری باقی نمانده بودند. آنهایی که تئاتر خراسان را به مهد تئاتر ایران تبدیل کرده بودند و هنوز فانوس دستشان بود و راه را نشان میدادند. دکتر لطفی پشت و پناه جوانترها بود، رضا صابری با آن قلم توانایش سرمشق جوان ترها بود ، استاد همایونی با دانش و دیدگاهش در کتابخانه اداره تئاتر مینشست، داوود کیانیان با تاکید بر تئاتر کودک هدایت بخش دیگری به دوش گرفته بود ، داریوش ارجمند که از دانشگاه فردوسی تا سوربن فرانسه را گشته بود در آموزش ترجیحش شناخت جهان امروز بود و انوشیروان ارجمند که هم همه اینها بود و هم یک چیز دیگر بود او مرشد بود همه روی صحنه تئاتر و هم در صحنه زندگی . اولین باری که با برزو ارجمند که همکلاس بودیم از هنرستان هنر سینا از کلاس و درس بیرون زدیم ( آن روزها به این کار میگفتند فرار کردن از مدرسه نمیدانم الان چه میگویند ) رفتم اجرای بازبینی نمایشی را ببینیم که برای آن روزهای من تکان دهنده بود ، « مد ماه » او مرشد بود ،( نمایشنامهاش را با رضا صابری نوشته بودند و انوشیروان خودش کارگردانی کرده بود )آن جا آن روز آن مرشد را پیدا کردم مرشدی که نگران « پت پت فانوسی » بود ، به استعاره از خاموشی هنری که آن نسل نگران فراموشیش بودند. اما او میدرخشید وقتی چوب دست نقالیش را بالا میبرد، وقتی سهراب میشد به دل لشکری میتاخت ، با آن که او همیشه تنش لاغر بود اما وقتی دست به هم میکوبید تا به رخش بنشیند همه رستم را میدیدند ، رستمی که « گوگوروب گوگوروب » تاختن رخشش در میدانی به کوچکی صحنه میآمد و نبردی را گره میزد در خیال آدمها ، به بزرگی نبرد رستم و اسفندیار. ادامهی خواندن
یک روایت از زندگی و زمانه انوشیروان ارجمند/ هنرمندی که مرشد بود
پاسخ دهید