هفته نامه کرگدن روزنامه اعتماد حسین قره همین پریروز که از خواب بیدار شدم و کورمال کورمال به ضرب آب سرد میخواستم صبح دل انگیز بعد از طوفان شن شب قبلش را به خودم تهنیت بگویم ، در آینه خودم را دیدم و یاد صراحت دوست بزرگوارم افتادم که : « هی مردک به که میخواهی دروغ بگویی ؟» البته او از گفتن « مردک» قصد توهین و تحقیر نداشت از نظر آن دیلاق با یک متر و ۹۹ سانت قد ، بنده مردک محسوب میشدم و مقصود من هم از بزرگوار گفتن به او همین بود که نشان دهم انسان نئوناندرتال تکامل نیافته ای است که تا دیروز داشته در صحرای آفریقا با ماموتها از سر مزاح کشتی میگرفته .وقتی هم ابوی ناندرتالش هم برای درست کردن آتش نی خیزران را روی لیف درخت و علفهای خشک با دو دست مبارکش ورز میداده، او مسئولیت سنگین دراز کشیدن و هی فوت کردن آن دود را داشته تا بعد از شش ساعت ، آتش گُر بگیرد و تا این زحمت طاقت فرسا خاموش نشده استیک گراز نیمه پز آب دار بخورند. بله عرض میکردم که این دوست ما مرادش از اینکه تشر میزد« میخواهی به که دروغ بگویی» این بود« به هرکسی که دروغ بگویی به خودت نمیتوانی دروغ بگویی». عادت بدی شده است این روزها و آن دروغ گفتن از خود و خود را جایی و جوری دیگر تعریف کردن است . همین بنده کمترین را رها کنی جوری از اسلاف خودم تعریف میکنم که چنان خشکباری ساختهاند فغفور چین خورده و به به اش را برای سالار هند تعریف کرده است . حالا کل ماجرا چیست ابوی و ابویایشان یک تکه باغ داشتهاند ته یک دهی. اگر تگرگ بهاری نبود و ملخ و آفت تابستانی سرجمع یک من ( واحد اندازه گیری منظور است ) توت میداده ، ۳ من گردو. این روزها آدمها طوری از پشت در پشت خودشان تعریف میکنند که میشود همهاش خان و خانزاده و ایضاً شاه و شازده . اگر همه این خانزادهها و شازدهها را جمع کنی تهش میرسی به اینکه مُلک ایران اصلاً رعیت نداشته است . نه بقال و چغالی بوده نه آهنگر و مسگری ، نه مطرب و لولی، نه آفتاب کش و نقارهچی و… هیچ. بنده خدایی تعریف میکرد که « بله آقا ما خانوادگی و پشت در پشت همه صوفی بودهایم و چنین و چنان و حاج ملا حسین قره ایی ( برای این که به کسی برنخورد این جوری گفتم ) پیش آن یکی پدر ما از دوره سوم بعد از پارینه سنگی تلمذ کرده است،حالا شما میروی میگردی میبینی که این حاج ملا حسین که هیچی نبود یک دفتری داشته آن را هم در راه مکتب گم کرده و بعد ابویی ابوی آقا هم یک درویش بوده کشکولی روی دوش میانداخته درست و حسابی هم ذکر نمیگفته . بیشتر برای خودش اوراد ساخته که محصول و نتیجه بنگ و چرس و حب و حال بوده است. سر کتاب باز میکرده و رمل میانداخته اسطرلاب جمع میکرده . یک طرف این ماجرا اشرافیت خان و خانزادهی و سیر و سلوک حلقه و معمم و مکلا است ، یک طرف دیگر که این سالها باب شده است ، اصالت انقلابی گری است و روشنفکری . آقا یا خانم امروزی و متشخص کافه نشین و سیگار پیچ، پیچیده تعریف میکند که آقاجانشان اول مشروط خواه بودهاند پشت سر ستارخان تفنگ سرپر به دوش آمدهاند تهران را فتح کردهاند و جالب است که کنار دستشان نوه یواش السلطنه نشستهاند که « بله مای فادر ایز وری گود داکتر و اوریدی اگه نبودن شاه مظفر پای حکم مشروطه رو امضا نمیکرد» ( امضا نمیکرد را جوری بخوانید که کش بیاید ) حالا تهش را دور بزنی آقاجان شیپورچی بودن باغشاه آن هم دوره فتحعلیشاه مای فادر هم لیاقت لقب حکیم و طبیب که نداشتند دکتر علفی بودند در کار قی و تنقیه. عده ای هم به انقلاب اخیر خودشان را بسته یا باز میکنند. آقازاده با خط ریش و شارب آنکادر طوری حرف میزند که اگر خانواده ایشان نبود انقلاب اصلاً رخ نمیداد در حالی که خانوادهشان قبل از انقلاب دکه داشتهاند در لاله زار . و یکهویی در دوره جنگ و گرانی و کوپن ژیلتشان تمام شد ریش درآوردند. بعد دیدند بد نیست بدون هزینه جان ( آن طور که شهدا در جبهه جان دادند ) میشود تهران با شعار موج سواری کرد. از آن طرف طوری شده است خانواده آقای صاحب طریقتی در انقلاب میگویند: « نه این طوری نیست که روایت میکنند ، پدر جان سبزی آش خریده بودند داشتند از خیابان رد میشدند ساواک اشتباهی ایشان را گرفت ۱۵ سال زندان ماندن سبزی پاک کردند». مخلص کلام حکایت شیخ است و فاحشه که « گفت شیخا هر آنچه گویی هستم / آیا تو چنان که می نمایی هستی ؟» هزینه ندارد خود بودن. اگر هم دارد بدهیم و خودمان باشیم ، برای این اصل ساده که تطابق پیدا کردن با خود بزرگترین آرامش است. بعد از آن هم شاه و شازده و خان و خانزاده های ما ( البته در همه جای دنیا) خیلی هم کارهای دندان گیر قابل فخری نکردهاند. حق رعیت خوردن و عربده سرمستی از سر قدرت کشیدن که فضیلت نیست. چرا از آن چه پدرانمان بودهاند فراری هستیم . اگر تکلیف مان با خودمان روشن باشد و حال فعلیمان درست، نیازی نیست به فرار کردن از خود و دروغ گفتن به دیگری . النجاه فی الصدق.
*یادداشت با تیتر آره تو خوبی در هفته نامه کرگدن روزنامه اعتماد با اندک تغییری منتشر شد.